انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی- اخبار رشته زبان و ادبیات عربی
حضرت علی علیه السلام و جایگاه ادبی آن حضرت

حذف تصاویر و رنگ‌ها

  حضرت علی علیه السلام و جایگاه ادبی آن حضرت :

  امام علی (علیه السلام) از شخصیت های برجسته در عالم ادب عربی محسوب می شود . او خطیبی ممتاز و سخنوری توانمند بود و از حیث اخلاق ، عقل و علم در جایگاهی والا و خارج از توصیف قرار داشت .

علی علیه السلام در گفتار خود پایبند قواعد فصاحت و بلاغت نبود بلکه سخن او خود به خود شیرین و گیرا است و قواعد فصاحت را باید از سخنان وی استخراج نمود نه اینکه سخن او را با قواعد فصاحت سنجید. با توجه به این سخنان می توان از امام علی (علیه السلام) به عنوان یک حکیم، بلیغ، زاهد و مرد دین و دنیا یاد کرد که تمام کمالات در حد أعلی در آن حضرت جمع شده است .
نهج‏البلاغه یادگار گران‏سنگ و بسیار پر بهره پیشوای سخن‏وران از قدیم‏ترین روزگار تا به امروز قلم و اندیشه بسیاری از صاحب‏نظران را متوجه خود گردانیده است. این کتاب گران سنگ از سه بخش خطبه ها، نامه ها و حکمت ها تشکیل شده است.


جایگاه ادبی آن حضرت :

  ابن ابی الحدید معتزلی گوید: «او پیشوای فصحاء و سرور بلیغان است و درشأن کلامش گفته‏اند ازسخن خدا فروتر و ازسخن مردمان فراتر است وتمام فصحاء، فن سخنوری را از سخنان و خطبه های او آموخته‏اند» ( ابن أبی الحدید؛علی علیه السلام چهره ی درخشان اسلام، 1359ﻫ.ش، ص 23 )

  و اضافه می کند که برای اثبات درجه ‏اعلای فصاحت و بلاغت آن حضرت همین نهج البلاغه که وی به شرحش اقدام نموده کافی است که هیچ یک از فصحای صحابه یک دهم آن و حتی نصف یک دهم آن را نتوانسته اند تدوین نمایند.( ابن أبی الحدید عزالدین عبد الحمید؛ شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 26 )

باز در جای دیگر درباره فصاحت و بلاغت کلام علی علیه السلام می گوید:«عجبا کسی در مکه متولد شود و در همان شهر بزرگ گردد و بدون تماس و ملاقات با حکیم و دانشمند و ادیبی به قدری در سخنوری مهارت داشته باشد که گوئی عالم الفاظ تسخیر شده اوست وهرچه را اراده کند به فصیح‏ترین وجه بیان می کند» ( همان ،ج 16، ص 147 )

  معاویه نیز اقرار کرده است که راه فصاحت و بلاغت را در قریش کسی غیر از علی (علیه السلام ) نگشوده و قانون سخن را غیر از او کسی تعلیم نداده است. ادبای نامی عرب اقرار کرده‏اند که آیین دادرسی و فرمان نویسی از خطبه‏های او بدست آمده است.

  لازمه بلاغت، قوت فکر و جودت ذهن است که مرد سخنور بتواند فورا دقایق معانی را در مخزن حافظه خود حاضر کند، این قوت فکر و هوش بسیار در علی علیه السلام به حد اعلا وجود داشت و وقتی متوجه بغرنج‏ترین مطلب می شد تمام زوایای تاریک آنرا از فروغ اندیشه خود روشن می ساخت.

  کلام علی علیه السلام به طوری است که ارتباط منطقی بین جمله‏های آن برقرار است هر مطلبی که به خاطر آن حضرت خطور می کرد فورا به بهترین وجه در قالب کلمات ‏شیوا بر زبانش جاری می شد بدون اینکه در گفتن و به وجود آوردن آن به خود زحمتی بدهد.

  علی علیه السلام در بیان کلام و فن سخنوری کار را به اعجاز رسانید و همه را متعجب نمود، بنا به نقل ابن شهر آشوب عده‏ای از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد نشسته و مشغول گفتگو در مورد مسائل علمی و ادبی بودند،در این ضمن گفته شد که حرف الف در اغلب کلمات داخل شده و کمتر کلامی گفته می شود که در آن حرف الف نباشد. علی علیه السلام که در آنجا حاضر بود چون سخن آنها را شنید بپا خاست و فی البداهه خطبه غرّائی خواند که حدود هفتصد کلمه داشت بدون اینکه در کلمات آن حرف الفی وجود داشته باشد، این خطبه عبارت است از :

 « حَمَدتُ مَنْ عَظُمَت ْ مِنّتُه وَسبغَتْ نعمتُه وَسَبقَتْ رَحمتُه غضبَه،و تَمّتْ کَلمتُه، وَنفذتْ مَشیئتُه، و بَلغتْ قَضیتُه، حَمدتُه حَمدَ مُقرٍّ بِربوبیَّته، متخضّع لعبودیتِه، متنصلٍ مِن ْ خَطیئته، متفرد بتوحُّدِه، مؤمل منه مغفرهً تنجیه یومَ یشغلُ عنْ فصیلتِه وبَنیه، و نَستعینه ونَسترشدُه ونَستهدیه، و نُؤمنُ به ونَتوکَّل علیه وشهدت له شهود مخلص موقن، وَ فردته تفریدَ مؤمنٍ متیقنٍ، وَ وحّدته توحیدَ عبْدٍ مُذعنٍ، لیسَ له شریکٌ فی مُلکِه ولم یکنْ له ولیٌّ فی صنعِه، جلَّ عَنْ مشیرٍ وَ وزیرٍ، وَ عنْ عَوْنٍ وَ مُعینٍ وَ نصیرٍ و نظیرٍ علم و لنْ یزولَ کمثلِه شیءٌ وَ هوَ بعدَ کلِّ شیءٍ، رب معتزز بعزته، متمکّن بقوّته، متقدّس بعلوّه متکبّر بسموّه لیس یدرکه بصر، ولم یحط به نظر قویّ منیع، بصیر سمیع، رؤوف رحیم عجز عنْ وصفه مَنْ یصفه، وضلّ عنْ نعته مَنْ یعرفه، قرب فبعد و بَعُد فقرب، یُجیب دعوهَ مَنْ یدعوه، و یرزقه و یُحبوه، ذو لطف خفی، وبطش قوی، و رحمه موسعه، و عقوبه موجعه، رحمته جنّه عریضه مونقه، وعقوبته جحیم ممدوده موبقه، وشهدت ببعث محمد رسوله وَعبده وصفیّه ونبیّه و نجیّه و حبیبه و خلیله، بعثه فی خیر عصر، حین فتره، و کفر، رحمه لعبید منه لمزیده، ختم به نبوته، وشیّد به حجته، فوعظ، ونصح وبلغ وکدح، رؤوف بکل مؤمن رحیم، رضیّ ولیّ زکیّ، علیه رحمه وتسلیم وبرکه و تکریم، منْ ربّ غفور رحیم قریب مجیب، وصیتکم معشر من حضرنی بوصیه ربکم و ذکّرتکم بسنّه نبیّکم، فعلیکم برهبه تسکن قلوبکم، و خشیّه تذری دموعکم، و تقیه تنجیکم قبلَ یوم یبلیکم ویذهلکم، یوم یفوز فیه مَنْ ثَقُلَ وزنُ حسنتِه، و خَفّ وزنُ سیئته و لتکنْ مسألتکم و تملّقکم مسأله ذلّ وخضوع، و شکر و خشوع، بتوبه و نزع، و ندم و رجوع، و لیغتنمَ کلُّ مغتنمٍ مِنکم صحّته قبلَ سُقمِه، وَشیبته قبلَ هرمِه، وَ سعته قبلَ فقرِه، و فرغته قبلَ شغلِه، و حضره قبلَ سفرِه، قبل تکبّر و تهرّم و تسقم، یملّه طبیبه و یعرض عنه حبیبه، و یقطع عمره و یتغیّر عقله، ثم قیلَ هو موعوک، و جسمه منهوک، ثم جدّ فی نزع شدید، وحضره کل قریب وبعید، فشخص بصره و طمح نظره، و رشح جبینه و عطف عرینه، و سکنَ حنینه، و حزنَتْه نفسُه، و بکتْه عرسه، و حفر رمسه، و یتمّ منه ولده، و تفرّق منه عدده، و قسم جمعه، و ذهب بصره و سمعه، و مدّد و جرّد و عری و غسّل، و نشف و سجّی، و بسط له و هیّئَ، و نشر علیه کفنه، و شدَّ منه ذقنه، و قمّص و عمّم، و ودّع و شلَّم، و حمّل فوقَ سریر، و صُلی علی بتکبیر، و نقل مِنْ دورٍ مزخرفهٍ، و قصورٍ مشیَّدهٍ، و حجر منجده، وجعل فی ضریحٍ ملحودٍ و ضیق مرصود، بملبن منضود، مسقف بجلمود، و هیل علیه حفره، وحثی علیه قدره وتحقق حضره، و نسی خیره، و رجعَ عَنْه ولیّه، و صفیّه و ندیمه و نسیبه، و تبدّل به قرینه و حبیبه، فهو حشو قبر، و رهین قفر، یسعی بجسمه دود قبره و یسیل صدیده منْ منخره، یسحق برمته لحمه، و ینشف دمه و یرمّ عظمه، حتی یوم حشره. فنشر منْ قبره حین ینفخ فی صور، و جیء بکل نبیّ و صدیق و شهید، و توحّد للفصل قدیر، بعبده خبیر بصیر، فکم مِنْ زفرهٍ تُضنیه، و حسره تُنضیه، فی موقفٍ مهولٍ، و مشهدٍ جلیلٍ، بینَ یدی مَلکٍ عظیمٍ و بکل صغیر وکبیر علیم، فحینئذ یلجمه عرقه، و یحصره قلقه، عبرته غیر مرحومه، و صرخته غیر مسموعه و حجّته غیر مقبوله، زوال جریدته، وَ نشر صحیفته، نظرَ فی سوءِ عملِه، و شهدتْ علیه عینُه بنظرِه، و یدُه ببطشِه، و رجلُه بِخطوِه، و فرجُه بلمسِه، و جلدُه بِمسِّه، فسلسلَ جیده، و غلَّت یده، وسیق فسحب وحدَه، فورد جهنم بکرب و شده فظلَّ یعذّب فی جحیم، و یسقی شربهً مِن حمیمٍ، تشوی وجهَه و تسلخ جلدَه، و تضربه زبنیته بِمقمع مِن حدید، و یعود جلده بعدَ نضجه کجلد جدید، یستغیث فتعرض عنه خزنه جهنم، و یستصرخ فیلبث حقبه یندم، نعوذ بربٍّ قدیرٍ، مِنْ شرِّ کلِّ مصیرٍ، ونسأله عفوَ مَنْ رضی عنه، و مغفره مَنْ قبله، فهو ولیّ مسألتی، و منجح طلبتی، فمَنْ زحزح عنْ تعذیب ربّه جعل فی حنته بعزّته و خلّد فی قصور مشیّده، و ملک بحور عین و حفده، و طیف علیه بکؤوس و سکن حظیره قدس، و تقلّب فی نعیم، و سقی فی تسنیم، و شرب منْ عین سلسبیل، و مزج له بزنجبیل، مختم بمسک وَ عبیر، مستدیم للملک، مستشعر للسرور، یشرب منْ خمور فی روض مغدق لیس یصدع من شربه، و لیس ینْزف، هذه منْزله منْ خشی ربه، و حذر نفسه معصیته، و تلک عقوبهُ مَن جحدَ مشیئته، و سوّلت له نفسُه معصیته، فهو قولُ فصلٍ، و حکمُ عدلٍ، و خبرُ قصص قصّ، و وعظ نصّ، تنْزیل مِنْ حکیم حمید، نزل به روح قدس مبین، علی قلب نبِیّ مهتد رشید، صلّت علیه رسل سفره مکرمون برره، عذت برب علیم رحیم کریم منْ شر کل عدوٍّ لعینٍ رجیم، فلیَتضرّعْ متضرعُکم و لیبتهلْ مبتهلُکم و یستغفر کلُّ مربوبٍ مِنکم ولی وَلکم وحسبی ربّی وَحْدَه.» ( خویی میرزا حبیب الله ؛ 1379 ﻫ . ق ، ص210 )

  همچنین آن حضرت خطبه دیگری دارد که در کلمات آن حرف نقطه داری وجود ندارد ؛ این خطبه نیز بدین صورت است:

« الحمدُ للهِ الملکِ المحمودِ،المالکِ الودودِ،مُصوّرِ کلِّ مولودٍ، و مآلِ کلِّ مَطرودٍ،ساطحِ المهادِ و موطّدِ الأطوادِ، و مُرسلِ الأمطارِ و مُسهّلِ الأوطارِ،عالمِ الأسرارِ و مُدرکها، و مُدمّرِ الأملاکِ و مُهلکها، و مُکوّرِ الدهورِ و مُکرّرِها، و مُورّدِ الأمورِ و مُصدّرها، عَمَّ سماحُه وکَمُلَ رکامُه، و همل، و طاوع السؤال و الأمل، و أوسعَ الرمل و أرمل، أحمده حمداً ممدوداً، و أوحده کما وحد الأواه، و هو اللهُ لا إلهَ لِلأممِ سِواه و لا صادعَ لِما عدله و سوّاه أرسلَ محمداً (ص) علماً للإسلامِ و إماماً للحکامِ مسدداً للرعاعِ و مُعطّل أحکام وَدًّ و سُواع، أعلم و علم، و حکم و أحکم، و أصل الأصول، و مهّد و أکد الموعود، و أوعد أوصل الله له الإکرام، و أدوع روحَه السلامَ، و رحم آله و أهله الکرام،ما لمع رائلٌ و ملع دالٌ،و طلع هلالٌ،و سُمع إهلالٌ،اعلموا رعاکم اللهُ أصلحَ الأعمال و اسلکوا مسالکَ الحلالِ، و اطرحوا الحرامَ، و دَعوه، و اسمعوا أمرَ اللهِ، و عُوه، و صلوا الأرحام و راعوها و عاصوا الهواءَ و اردعوها، و صاهروا أهلَ الصلاحِ و الورعِ و صارموا رهطَ اللهوِ و الطمعِ، و مصاهرکم أطهر الأحرار مولداً و أسراهم سؤدداً، و أحلاهم مورداً، وَ ها هو أمکم و حلّ حرمک مملکاً عروسکم المکرّمه و ما مهر لها کما مهر رسول الله أم سلمه [1] ، و هو أکرمُ صهرٍ أودعَ الأولادَ و ملک ما أرادَ و ما سها مملکه و لا وهمَ و لا وکسَ ملاحمه و لا وصم، أسأل اللهَ حکمَ أحماده و صاله، و دوامَ إسعادِه، و ألهم کلاً إصلاح حاله و الإعداد لمآله و معاده و له الحمدُ السرمدُ و المدحُ لرسولِه أحمدُ. ». ( الریشهری محمد؛ موسوعه الإمام علی بن ابی طالب علیه السلام ، ج 10، ص 284 )

  کسی از حضرتش پرسید امر واجب چیست و واجب‏تر از آن کدام است، و امر عجیب چیست و عجیب‏تر کدام است، و چه چیزی سخت و مشکل و چه چیزی سخت‏تر است، و چه نزدیک و چه نزدیکتر است؟ امام علی علیه السلام فوراً و به صورت فی البداهه پاسخ او را به صورت منظوم چنین فرمود:

  فرضٌ علی الناسِ أن یتوبوا لکنّ ترک الذنوبِ أوجب

  و الدهرُ فی صرفه عجیبُ‏ و غفلهُ النـاسِ فیه أعجب

  و الصبرُ فی النائباتِ صعبُ‏ لکن فوت الثـوابِ أصعب

  و کل ما یُرتجی قـریـبُ و الموتُ مِنْ کلِّ ذاک أقرب 

  ( امام علی (علیه السلام ) ؛ دیوان ، 1424 ﻫ . ق ، ص 17 )

  « بر مردم واجب است که توبه کنند ولی ترک گناهان واجب تر است؛ وحوادث روزگار عجیب است ولی غفلت مردم عجیب تر است؛ وصبر کردن در حوادث سخت است ولی از دست رفتن ثواب سخت تر است ؛ و هر آنچه امید آن می رود نزدیک است ولی مرگ از همه ی آنها نزدیک تر است.»

 البته واضح و روشن است کسی که فی البداهه چنین پاسخی گوید و یا فوری و بی سابقه خطبه ای بی نقطه و یا خطبه ی هفتصد کلمه‏ای ایراد کند که یک حرف الف در کلمات آن نباشد چه نفوذی در فصاحت و بلاغت و چه تسلطی بر ادبیات عربی خواهد داشت . در این مقاله به خاطر تنگی مجال از بیان دیگر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام صرف نظر می شود و فقط در مورد توانایی علمی و آگاهی آن حضرت از ادیان دیگر این جمله او را می آوریم که فرموده است :

 « لو ثُنیتْ لی الوسادهُ لَحکمتُ بینَ أهلِ التوراهِ بتوراتِهم و بینَ أهل الإنجیل بإنْجیلِهم و بینَ أهلِ الزبورِ بزبورِهم و بین أهل القرآن بقرآنهم » ( الشریف الرضی؛خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، 1406 ﻫ. ق، ص 41 ) یعنی اگر مجال قضاوت برای آن حضرت فراهم می شد در میان ادیان مختلف با کتابهای آسمانی آنها به قضاوت می پرداخت که این نشان دهنده ی علم بیشمار آن حضرت است .


 بخشی از مقاله « بررسی جایگاه ادبی امام علی (ع) وبیان صنایع بلاغی 10 حکمت نخست نهج البلاغه ، علی ضیغمی چاپ شده در مجله تخصصی عروج اندیشه دانشگاه مذاهب اسلامی»، سال 1390


  [1] - نقطه های روی « ـه » در اصل نقطه کلمه به حساب نمی آید و در هنگام تلفظ « ﻪ » تلفظ می شود که دارای نقطه نمی باشد.

AWT IMAGE


نشانی مطلب در وبگاه انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی:
http://arabiciran.ir/find-1.61.208.fa.html
برگشت به اصل مطلب